پیامبر (ص) میدانست چه خواهد شد که شش ماه پایانی حیات در معرفی سه گروه، اهل بیت علیهمالسلام، منافقین و فی قلوبهم مرض، اهتمام نموده بود…
حالا پیامبر (ص) چشم از جهان فرو بسته است و پاره پیکر، از ترس آنکه اصحاب پدرش، شوهرش را بکشند، پناهنده قبر پدر میشود و میخواهد نفرین کند، این امت را و این اصحاب را …اما به امر ولی و دست در دست علی(ع) به سوی خانه میشود …
فاطمه در ماموریتی الهی به بلندای تاریخ، دوباره فاطمه میشود؛ جدا کننده سرنوشت مدینهالنبی از سرنوشت مدینهالعربِ اسلام نادیده.
قیام خورشیدسان او، نه یک شیون کوتاه در سوگ پدر و نه دفاعی عاطفی از همسر، بلکه سرآغاز راهی خونین برای نجات بشریت بود. اولین رسول الهی بعدالنبی، در تبلیغ رسالت پیامبر (ص)، نه از قاسطین هراسی به دل داشت، نه از ناکثین خوف و خشیت نمود و نه از مارقین.
پرچمدار حریم ولایت، در آن برهه پرآشوب، با مشاهده به ثمر نشستن توطئههای نفوذ و نفاق و خباثت قلبهای مریض، دادنامهای از فراز قله رسالت انبایی با صدایی محمدی، ایراد نمود. خطبهای که اعلام خشم و نفرت از انحراف بود و فریاد توحید و معاد و انعکاس صوت محجوریت قرآن در طاق مدینهالنبی. خطبهای که رسواکننده نفاق و کفر در جامه دین بود و صاعقهای بر فرق ارزشهای جاهلیِ از خاکستر بیرونآمده مدینهالعرب خطبهای به مثابه بیانیهی همه مستضعفین فیالارض….
چه غریب است بانویی که مظهر نساءنا در آیه تطهیر است و سبب نزول آیاتی متعدد از سوره انسان. چه غریب است وقتی امروز هم همه فلسفه صدور خطبه تاریخسازش، منحصر در ارثیه فدک و تمام فریاد رسالتش، در بین در و دیوار خلاصه میشود …
چه غربت غریبی است و چه مظلومیت مضاعفی است، غریبی و مظلومی در میان دوستداران …
سلام بر بی بی دوعالم